معجزه خدا

تلخ و شیرین روزهای انتظار

معجزه خدا

تلخ و شیرین روزهای انتظار

معجزه خدا

این وبلاگ دلنوشته های زنی است که دوست دارد دوباره مادر باشد
دلتنگ روزهای مادرانه است

آخرین مطالب

پرده سوم

جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۷ ب.ظ

همان روزها بود که تزریقات رایادگرفتم هفته ای سه بار تزریق آن هم برای دوسال چیزی نبود که بشود رفت درمانگاه یا بیمارستان. قرار شد تا یکسال درمان دارویی را ادامه دهیم و بعد بر اساس نتیجه تصمیم بگیریم .به همه گفتیم ما فعلا قصد بچه داشتن نداریم وخیال همه را راحت کردیم .تمام رویا های پدر و مادر شدن را در بقچه ای پیچیدیدیم  وگذاشتیم ته صندوقچه دلمان جایی که حالا حالا ها سراغی از آن نگیریم و رویش را با روزمرگی ها پوشاندیم طوری که  نگاهمان به آن نیفتد که یک وقت هواییمان کند.

انصافا گاهی موفق نمی شدیم مخصوصا وقتی خبر بارداری کسی را می شنیدیم یا نوزادی در فامیل به دنیا می آمد دلمان بدجور هوای آن بقچه را می کرد ولی سعی می کردیم به روی خودمان نیاوریم وگاهی حتی یادمان می رفت ما هم ته صندوقچه بقچه ای داریم پر از شور و احساس  و شوق فرزند داشتن  و باز هم انصافا خدای مهربان هم حواسش به ما بود و نمی گذاشت خیلی اذیت شویم دغدغه های روزمره دور و برمان راگرفته بود و آن بقچه هم فقط ته صندوقچه خاک می خورد.

حالا که فکر می کنم آن روزها برای او قطعا  دردناک تر از من بوده اعتراف می کنم که گاهی هوای دلش را نداشتم گاهی یادم می رفت که او دلش از من شکسته تر است و روی قلب شکسته اش می تاختم او را مسبب حال پرشان خودم می دانستم و نمی دانستم که قطرات اشکی که وقت و بی وقت  گونه هایم را می نوازد و هق هق های شبانه ام  چه آتشی برجانش می زند.کسی که بارها و بارها از علاقه شدیدش به بچه ها حتی قبل از ازدواج شنیده بودم و  بارها برخورد عاشقانه اش با کودکان رادیده بودم می دانستم که این درد برایش خیلی خیلی سنگین است اما من مادر نمی شدم چون با او ازدواج کرده بودم و این مجوز بعضی رفتارهایم بود کاش آن روزها بیشتر هوای دلش را داشتم.

هر سه ماه می رفتیم آزمایشگاه و هربار همان خطوط تیره و جمله سنگینی که حالا دیگر برایمان عادی شده بود:هیچ اسپرمی مشاهده نشد.

پ ن :روزهای خوش و لحظه های خوشبختیمان حتی میان آن همه سختی کم نبودند ایمان دارم که خداوند به خانه هایی که دلش نخواسته صدای گریه نوزاد از آن بلند شود نگاه ویژه دارد وگرنه این همه درد را چگونه می توان چون راز مگو در سینه داشت و دم نزد تلخی طعنه ها و کنایه ها را با چه چیز جز مهربانی او می توان شیرین کرد .

پ ن :مهمانی مدینه سبز نبوی و طواف حرم امن الهی  در آن سال هدیه خدا بود به ما نه از آن سفر هایی که برنامه اش را بچینی و خود را مهیا کنی ،نه، انگار که در دلگیر ترین روزهای زندگیت بیایند در خانه ات ،در بزنند و بگویند بیا در آغوش خدا استخوان سبک کن و فکر هیچ چیز هم  نکن .آنجا بود که به آمدنش امید بستم مگر می شود دست خالی از پیش رسول مهربانی ها برگشت مگر می شود امام مجتبی را به پهلوی شکسته ی مادرش قسم داد و جواب نگفت  مگر می شود به ناودان طلا چشم دوخت و مشمول رحمت الهی نشد پس حتما می آید. و آرامش می آورد به سینه بی قرار و ول دردمند ما.

 

 

 

۹۴/۰۳/۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر قریب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی