گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیرمی شود
ازهرچه زندگیست دلت سیرمی شود
کاری ندارم کجایی چه می کنی
بی عشق سرمکن که دلت پیرمی شود
قیصر امین پور
پی نوشت 1 : نخواست که بشود و نشد .................
پی نوشت 2:بیشتر از این ها باید پخته شوم این را امروز فهمیدم .
پی نوشت 3:ممنون از دعاهای تک تکتان که قطعا برکتش برای ما می ماند به هر شکل که خدا بخواهد.
پی نوشت4: از فردا دوباره من هستم و روزمرگی هایی که باید برای دلم آذین ببندم ، چه خوب که فکر این جای کار را کرده بودم ،کلاس های هنریم را ادامه می دهم ، خدا را چه دیدید شاید روزگاری دلم برای این روزهای پر از فراغت تنگ شد ......................
پی نوشت 5 : رشته ای برگردنم افکنده دوست می کشد هرجا که خاطرخواه اوست