معجزه خدا

تلخ و شیرین روزهای انتظار

معجزه خدا

تلخ و شیرین روزهای انتظار

معجزه خدا

این وبلاگ دلنوشته های زنی است که دوست دارد دوباره مادر باشد
دلتنگ روزهای مادرانه است

آخرین مطالب

پرده بیست و چهارم

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ

هر چه قدر که روزهای مادرانه ام  کشدار و طولانی بود بعد از پرواز دخترکم  زمان مثل برق و باد می گذرد اصلا خاصیت دنیا همین است  روزها  و ماه ها و سال ها از پس هم می گذرند به خود می آیی چند سالی از عمرت گذشته است اما همین که انتظار چاشنی لحظه ها می شود عقربه ثانیه شمار ساعت ها هم سال ها برای تکان خوردن زمان می خواهند انتظار گذر زمان را کند کند می کند آنقدر که یک روز بیشتر از یک سال کش می آید اما وقتی منتظر چیزی نیستی روزها پشت سر هم می آیند و می روند دیگر چه فرقی می کند وقتی امروز مثل دیروز است و فردا مثل پس فردا.

فقط کافی است حرفی از نوروز بیاید فرقی نمی کند توی تلویزیون باشد یا توی یک جمع خانوادگی و یا اصلا توی خیابان میان آدم هایی که نمی شناسمشان ، بوی بهار امسال برایم پاییزیترین حس های دنیا را با خود می آورد ، این بهار با همه بهار هایی که داشته ام فرق دارد ، من برای این نورروز از روزهای گرم تابستان انتظار کشیده ام  من برای این نوروز از ماه ها قبل شمارش معکوس گذاشته بودم قرار بود این نوروز زیباترین و دلنشین ترین بهار مادری عمرم باشد اما حالا هر چیز و هرکس که بوی بهار با خود می آورد برای من پر از دلتنگی و حسرت و درد است و چه زود نوروز می شود وقتی که دیگر منتظرش نیستیم.و من دست خالی ودلشکسته تر از همیشه سر سفره هفت سین می نشینم رقص ماهی ها در آب ،سیب و سبزه و سمنو برایم تلخ ترین قصه دنیا را روایت می کنند قصه بهاری که به پاییز پیوست......................

کلاس های ایروبیک ، آشپزی وشیرینی پزی ،بافتنی و ...........به همه این راه ها متوسل می شم شاید کمی حالم بهتر شود اما همه اش فقط مسکن است هنوز هم تا به خودم می آیم صورتم خیس خیس است ،به همه این ها استرس های جدیدی هم اضافه می شود دکترمان مثبت شدن بیوپسی قبلی را یک تصادف معجزه آسا می داند که احتمال تکرارش می تواند وجود نداشته باشد این احتمالات دوباره ما را به سمت اسپرم اهدایی و کمی آن طرف تر فرزند خوانده می کشاند. خدایا آخر این قصه چه می شود؟این سوال حالا بیشتر از همیشه توی ذهنمان تکرار می شود

برای بیوپسی نوبت می گیریم این بار در شهر خودمان و باز پر استرس ترین روزهای زندگی خودرا نشانمان می دهد اگر بیوپسی منفی باشد؟اگر دیگر شانسی نداشته باشیم؟خدایا مگر می شود؟این روزها باید ماه گرد تولد دخترک راجشن می گرفتیم ،اول اول خط آمدن خیلی خیلی سخت تر می شود وقتی راه را تا بیشتر از نیمه طی کرده باشی ،پرت شدن از نرده بان دردناک تر می شود وقتی بیشتر پله ها را بالا رفته باشی و انتظار حسرت بارتر می شود وقتی حس کرده باشی شیرینی مادرشدن و پدربودن را حتی اگر برای چند ماه باشد.

 می دانم که او دلش بی قرارتر است این است که سعی می کنم حرفی نزنم تا شاید سکوتم آرام ترش کند و فقط بعضی وقت ها که در گوشم می گوید :سحر استرس دارم ،نگرانم .آرام می گویم دلم روشن است  و فقط خدا می داند چه حالی دارم وقتی شب ها از استرس حتی خواب به چشمم نمی آید ،هی بلند می شوم پشت پنجره می ایستم و آسمان را نگاه می کنم حتی دیگر نمی دانم چه بخواهم ؟خدایا خودت حالمان را می بینی رحم کن............

شب قبل از عمل اتفاقی تقویم را نگاه می کنم دلم می ریزد،گر می گیرم ،فردا  تولد دردانه امام رضاست دلم پر می زند روبه روی گنبد آقا ،آقایی که می دانم بیگانه نیست با درد ما ،با تلخی انتظار و زخم زبان ، آقا جان جان جوادت...................

پشت در اتاق عمل نشسته ام ،تسبیح از دستم نمی افتد ، مرتب ذکر می گویم ، چند صفحه قرآن می خوانم ،دور و رم پر از آدم های جور و واجور است و من بی توجه به همه آن ها آرام آرام اشک می ریزم ،دلم خوش است به ضمانت امام رئوفم   که حتما روز تولد دردانه اش ناامیدمان  نمی کنند ،هر بار که در اتاق عمل باز و بسته می شود دلم می ریزد ، چند بار می خواهم بلند شوم و از وضعیتش جویا شوم ولی همین که  می ایستم   پاهایم سست می شود دوباره می نشینم ،و درست همان جا میان لااله الا انت گفتن هایم در حالی که صدای ضربان قلبم را به وضوح می شنوم حضور گرم خدا را حس می کنم حس می کنم نشسته کنارم دست های عرق کرده ام را توی دست هایش گرفته و روی قلب شکسته ام بذر امید وآرامش می پاشد  برای لحظه ای حس می کنم که با وجود همه کاستی ها چه قدر خوشبختم ، خوشبختم که خدا را دارم خوشبختم که حس می کنم گرمای حضورش را حتی اگر به قیمت تحمل استرس زا ترین لحظات باشد ، دو سه ساعتی به همین منوال می گذرد که ناگهان اسمم را صدا می کنند ، بلند می شوم پاهایم دارند می لرزدند نمی فهمم چه طور خودم را به اتاق دکتر می رسانم  ، رو به رویش می نشینم:آقای دکتر چه خبر ؟؟؟

لبخند رضایت بخش دکتر آرامم می کند خدای مهربان دوباره بر سرمان منت می گذارد و یک فرصت دیگر روزیمان می کند خدا رو شکر بیوپسی مثبت است و بافت بیضه برای سیکل میکرو فریز می شود.

پله ها را دوتا دوتا بالا می روم وارد بخش می شوم او روی تخت خوابیده و از درد ناله می کند من را که می بیند لبخند کمرنگی می زند دلم برای دردهایش می گیرد دردهایی که مردهای دیگر با آن بیگانه اند حتی در بدترین شرایط اکثر مردها لازم نیست طعم اتاق عمل و بیهوشی بکشند ،ساختار بدن زن ها طوریست که برای تحمل دردها ساخته می شود اما مردها اینگونه نیستند قرار نبوده برای پدرشدن درد جسمی بکشند بغض می کنم ،خدایا کمک کن شرمنده اش نشوم.......

دوباره همه احساسات مادرانه و پدرانه در ما جان می گیرد انگار نه انگار که یکسال گذشته زندگی خیلی به ما سخت گرفته است توی راه برگشت دوباره از رویاهایمان می گوییم و دوباره بحث می کنیم سر دوقلو بودن یا سه قلوبودنشان خدایا ماهنوز هم امیدواریم هنوز هم ..........

حالا دیگر همه فکر و ذکرمان شروع سیکل جدید درمان است دلمان پر از امید است دوباره پر از شوق هستیم پر از انرژی مثبت و سراسر سرزندگی و دل خوش به ان مع العسر یسری



پی نوشت 1:خدای مهربانم ببخش که گاهی یادم می رود که تو مهربان تر از مادری ، ببخش که گاهی با تو می نشینم سر حساب و کتاب و یادم می رود که تو فراتر از همه چیز و همه کسی....


پی نوشت 2:عزیزدل مادر ،یک سال پیش در اولین لیله القدر مادرانه ام  تقدیرت را زندگی بهشتی نوشتند گوارای وجودت جان دلم.

پی نوشت 3 :دوستان روزهای مهمانی خدا رو به اتمام است برای همه دل های بی قرار دعا کنید

پی نوشت 4:یا راحم العبرات رحم کن به اشک هایی که بی بهانه جاری اند........



۹۴/۰۴/۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر قریب

نظرات  (۱۷)

سلام نام خداست

دوست خوبم.. دعاگویت هستم

نمیدانم درست فکر میکنم یا نه... ولی انگار خدا برای ما پر رنگ تر است

شاید اگر برگردیم عقب.. همان زمانی که سرنوشتمان را می نوشتند،

اگر همانجا  از ما بپرسند که زندگی راحت و بی دردسر و راحت مادر شدن را میخواهی یا عمری التماس و خدا خدا کردن و چندبار شکست خوردن و دست خالی برگشتن؟؟؟

فکر میکنم همه ما همین راه را انتخاب میکنیم

کاش خرابش نکنیم

کاش نگاهمان به بالا باشد

نه به مردم ناصبور و ناامید زمانه

از حرفهای پوچشان نرنجیم

خودمان را به خودش بسپریم

راستی ... زندگی نهایتا پنجاه شصت ساله ی ما ، چه فرقی میکند با بچه یا بی بچه باشد... زندگی با خدا زیباست..

اللهم اجعل عاقبة امورنا خیرا..

پاسخ:

سلام عزیزم  خدا برای ماپررنگ تر است چون مشکلمان را ظارهرا و باطنا فقط خودش می تواند حل کند در این مورد به خصوص حتی مجرب ترین و بزرگترین پزشکان فقط واسطه اند که حتی پنجاه درصد کار را هم نمی توانند تضمین کنند

فقط کاش همیشه به خدایی که آفریده ماست و بیشتر از هر کسی به احوالاتمون آگاه هست اعتماد کنیم و شک نکنیم در حکمتش

فرزند صالح گلی است از گل های بهشت

اما حضرت  آسیه بی آن که گلی در بهشت داشته باشد یکی از چهار بانوی بهشتی شد ....

ما باید فقط بخوایم و ناامید نشیم از رحمتش ...........

التماس دعا



یه سوال میپرسم امیدوارم ناراحت نشی ازدستم.  به نظرتون وجود بچه اینقد مهمه که به خاطرش این همه درد تحمل میکنید؟اگه خدای نکرده ایندفعه شوهرتون اسپرم نداشت،خیلی غصه میخورد که. بچه خوبه امانه به هرقیمتی.  اینارو از روی غرض نمیگم،ناراحت میشم وقتی میبینم این همه اذیت میشید
پاسخ:

خواهش می کنم عزیزم  این سوال شما رو شاید خیلی ها که تو شرایطش نیستن بپرسن خیلی ها که تا حالا به هر دلیل و با هر توجیهی نخواستن بچه دار بشن یا این که خواستن و شدن ولی وقتی بخوای و نشه خیلی خیلی اوضاع فرق می کنه

وقتی سر و کار ادم به مراکز ناباروری می افته اونجا تحصیلکرده ترین ادما رو در کنار کم سواد ترین و حتی بی سواد ترین ادما و با حجاب ترین ها رو در کنار بی حجاب ترین ها،بالاشهری ها رو درکنار روستانشین هاو....... می بینی و می فهمی  که اونجا تقریبا همه شون تن خسته شون رو رسوندن تا کلی هزینه  کنن کلی درد جسمی و روحی بکشن که شاید که شاید این دفعه یکی بیاد که بهشون بگه مامان ................

اونجاست که می فهمی همه این غصه خوردن ها و تلاش کردن ها طبیعی طبیعیه تو ذات ادمه اگه غیر از این باشه جای تعجب داره البته استثناها همیشه هستن که ما جزئش نیشتیم.

سلام.این معجزه ای که میگی رو کامل درک کردم همه از اون جایی شروع شد که همسرم بخاطر حجم کم نمونه منی آزمایشگاه گفت دوباره باید تکرار بشه٬اما وقتی با دکتر مشورت کرد دکتر گفت صددرصد آزو هستی و باید بیوپسی کنی او بیوپسی کرد ولی نمونه فاسد شد و دکتر گفت دوباره باید بیوپسی کنی اما شوهرم با مشورت یه دکتر دیگه آزمایش منی داد و متوجه شد توی حجم خیلی کم نمونه اش ۸۴میلیون اسپرم دارد... ببخش طولانی شد اما حس میکنم این مسائل بیشتر مارو یاد خدا میاره.
پاسخ:

 سلام  خدا رو شکر که شما هم معجزه خدا رو دیدین

ان شاالله خدا به هر طریقی که صلاح می دونه و حتما برای ما بهترین هست گره از کار تک تک مون باز کنه

شب 21 خیلی نا خودآگاه یادت کردم امیدوارم که مستجاب شده باشه

برای منم دعا کن شوهرم ضعیفه و عمل کرده و باید دوباره از بده خودمم تنبلی شدید دارم. دعای شما گیراست من و فراموش نکن
پاسخ:
سلام فرشته جان  ان شاالله که خیره ممنون که یادم بودی خیلی خوشحالم کردی حاجت روا باشی خواهر
سلام عزیزم
امیدوارم  این شروع دوباره  جانشین دلتنگی های مادرانه ات شود، همیشه به یادت هستم فکر نکنم دعایی در روز به لبم بیاد و اسمت توش نباشه ،تا اینجا که همه چیز برات خوب پیش رفته نمیدونم چه اتفاقی برات افتاده که دل گرفته اما امیدوارم خدا بهترین ها رو برات رقم بزنه سحر جون
برام دعا کن خیلی محتاجم
پاسخ:

سلام ممنونم مهنا جان دعاهای  دیگران خیلی خیلی باعث دلگریمیم می شه

البته داستان من هنوز هم به زمان حال نرسیده

ان شاالله آخر همه قصه ها پر از شیرینی استجابت باشه التماس دعا

سلام عزیز
انشاا... که عاقبت قصه ی همه به خیر باشه

با بافت هایی که فریز میکنند چند دوره امکان سیکل درمان وجود داره؟؟
پاسخ:
سلام عزیزم بستگی داره چند تا بسته فریز کنن که اون رو بسته به کیفیتش جنین شناس تعیین می کنه و این که موقعی که از فریز در میارن کیفیتش چه طور باشه معمولا زوز پانکچر می گن آقایون آماده باشن اگه کیفیت بافت خوب نبود دوباره عمل بشن در هر صورت اگه کیفیتشون مناسب باشه هر باقت فریز رو برا یه سیکل استفاده می کنن

سلام سحر جان

"فرشته بهشتی ام نمی دانم سال قبل میان کدام یک از ذکرهای دعای جوشنم مقرر شد که نباشی ........." نمیدونم چرا از این جمله ات خوشم نیومد .

ببخشید البته ها !!!!!!!!!

ولی امیدوارم اینبار نتیجه بگیری و خداوند معجزه رو بزاره تو بغلت و برات حفظش کنه

پاسخ:

سلام عزیزم ممنون که نظرت رو گفتی اصلاحش می کنم حتما

فک کنم منظورم رو نتونستم برسونم .......................

بازم ممنون که گفتی

سحر عزیز حتما بهم جواب بده منتظرم
۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۳ نیلوفرجون
بازم ببخشید ناراحتت کردم.  ان شاالله به زودی خبرای خوب بشنویم ازتون.  کاش خدا به همه خانواده ها قسمت کنه نه اینکه خسیس بازی در بیاره.
پاسخ:

خواهش می کنم عزیزم ولی من اصلا ناراحت نشدم

خدا ی بخشنده و کریم که خسیس نمیشه حتما تو همه نشدن ها و ندادن ها هم حکمتی هست که فایده مستقیمش به خودمون می رسه وگرنه از خدا هیچ چی کم می شد اگه چهار چرخ زندگی همه به ظاهر می چرخید کاش شک نکنیم در حکمت نداشته هامون

سحر خوبم... شنیدی بنده وقتی اجر دعاهای اجابت نشده ش رو می بینه میگه ای کاش در دنیا هیییچ دعای مستجابی نداشتم و اجرش رو می بردم....

 ان شا الله ما و شما و همه منتظرا به دل خوش اجابت بشیم و اجر صبرمون رو هم ببریم..
پاسخ:
ان شاالله حتما صبر در برابر اجابت نشدن دعا ها خیلی سخته که همچین اجر بزرگی داره التماس دعا
۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۸:۵۵ ✿✿ یاشل ✿✿
خداروشکر که اقلا بیوپسی مثبته و روزنه امیدی واست هست.
یه سوال.اگه خدای نکرده منفی بود و نمیتونستی اسپرم بگیری میرفتی سراغ اسپرم اهدایی؟
پاسخ:

سلام خدا روشکر

بالاخره اگه خدا جور دیگه ای می خواست مجبور می شدیم تصممیم دیگه ای بگیریم ...........

فک کردیه بودیم به اونجاهاشم ...............

سلام سحر جان خواندمت دلم برات خیلی گرفت انشاالله هرچه زودتر معجزه خدارو توبغلت بگیری خواهر جان
پاسخ:
سلام عزیزم التماس دعا ممنون از همراهی و همدلی ات
سلام سحر جان واقعا همه کارهای خدا از روی حکمت هست ولی چون ما بنده ها آستانه تحملمون پایینه بعضی وقت ها کم میاریم، من مطمئنم که نداشتن فرزند از این قائده جدا نیست شاید داشتن فرزند در این زمان از زندگیمون باعث رنجش و آزار ما بشه و خدا هر زمان که به صلاحمون باشه معجزشو بهمون نشون بده.
ان شاءالله صلاح خدا با خواسته های ما یکی بش.
پاسخ:

سلام عزیزم ممنون از همراهی همدلی ات

حاجت روا باشی خواهر

واقعا نمیدونم چه جمله ای بهت بگم که آروم بشی و تسکین دل بی قرارت باشه بعد از این همه تلاش و انتظار..... ولی وقتی خوندم به خدای مهربون گفتم برای خدا کاری نداره "معجزه اش رو نشون بده" و امیدوارم به زودی از معجزه ای قشنگ حرف بزنی. من به امید اون روز بهت سر میزنم و مطمئنم....... آمین

" إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ "

پاسخ:
       ممنونم عزیزم ان شاالله خدا همه منتظرا رو به معجزه مهمون کنه
سلام بانو

نوشته هاتو دوست دارم .هم اشک میریزم 
هم به رحمت خداامیدوارمیشم
الهی که شیرینی معجزه خدا سهم هرروز زندگی شما وهمه دوستان منتظرباشه.
منوهم دعاکنین 
پاسخ:

سلام عزیزم ممنونم  از لطفت  ان شاالله دعاهای قشنگت به استجابت برسه

التماس دعا

سلام سحر جان 
خیلی درد کشیدی، من هربار با تک تک کلماتی اشک میریزم بعضی وقتا هم که دلم میگیره میام اینجا که ببینم چیز جدید ننوشتی مثل امشب حسابی اشک ریختم

نی نی های منم پارسال شب های قدر توی رحمم بودن بقول خودت پارسال ماه رمضون سرشار بود واسم از حس مادرانگی امسال هم با یاداوری اون روز ها .....
البته شما خیلی بیشتر پیش رفت و مسلما دردت بیشتر از منه...

ولی منم با همون 14روز دنیایی ساخته بودم واسه خودم

منتظر روزهای بعدیت میمونم

پاسخ:

سلام راضی جون همراه قدیمی من

نمی دونم عزیزم  دیگه انگار  خراب شده قصر رویاها برا ما عادت شده ..............

خدا کمک کنه ناشکری نکنیم

دله دیگه بهونه می گیره

التماس دعا

خواهر کوچیکترم دیروز رفت //ازمایش جواب مثبت بود
نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت
هر چند اونم یه بار دردونه ش رو سقط کرده
پاسخ:

می فهمم دقیقا چه حسی داری عزیزم به دلت حق بده که بهونه بگیره ولی خب تقدیر ماها این بوده قرار نیست بقیه معطل ما بمونن باید دلمون رو بزرگ کنیم خدا هم صبرش رو میده

ان شاالله قدمش خیره و زود زود خاله جونشم براش یه همبازی گل میاره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی